۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

کبوتر کاغذی

شب بود . بدون شک شب بود و آسمان باد را مشت مشت به پنجره اتاق مي پاشيد
می پاشید یا می مالید نمی شد با اطمینان گفت

مهتاب توی اتاقش داشت شوپن می زد
انگشتهایش ..آن رقصنده های بی پروا
شبهایی که شوپن می زدند بیشتر توی صندلی فرو می رفتم
و ساعتها به برگهای سپید روی میز خیره می ماندم
صادقانه بگویم ... برایشان یک دل سیر غصه می خوردم
برگهایی که می توانستند روی درخت باشند . رنگ و وارنگ بشوند
پرواز بکنند . آزادی بخورند


امشب شوپن را حتی بی حیا تر می زند
باز ساعتها به برگهای سپید روی میز خیره ماندم
من دیگر چه جور نویسنده ای هستم که از نوشتن بی زار است؟
یا شاید من دیگر چگونه بی زاری ست که نوشتن هم نمی داند

فردا شاید یک کبوتر بزاید . بمیرد . حتی بخواند ...
برای من. برای تو .کاملا بی اهمیت است

با هیچ بی تمام
سرخورده . بی کلام
--------------------------------

هر سال روز تولد فروغ , از نو می خوانمش . عشقش رو داخلم زنده می کنم و معمولا یه چیزی هم براش می نویسم
. (البته دیشب اینکارا رو کردم و این وسواس بی خود که توی وبلاگ بذارمش یا نه . که به این نتیجه رسیدم که نذارمش ! ولی خب امشب یه جا حرف فروغ شد پشیمون شدم)
فروغ بدون شک محبوب ترین دختر زندگانی منه . حتی از آنجلینا جولی هم محبوب تر ^_^ حیف نیست وگرنه الان مامان اینا رو ورمی داشتم و می رفتیم خواستگاریش ... تیری در تاریکی ... ارزشش رو داشت . ضمن اینکه همه می دونن ! آرزو به هیچ وجه من الوجوه بر جوانان عیب نیست

۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

حرف آخر امسال : قوی سیاه

Black Swan 2010



مثل این بچه ها که سه تا عروسک دارن : فیل . الاغ و کرگدن ... (فینچر . نولان . آرنوفسکی) و باهاشون بازی می کنن و آخر بازی یکی پشت اونای دیگه رو به خاک می ماله و بازی تموم می شه ... امسال عروسک کرگدنم حسابی برنده شد ... گرچه از بازی با هر سه عروسک فراوان حال کردیم ولی کرگدن بازی رو تمام کرد.

=
فیلم در مورد یک بالرین ه و چالش ذهنی و جسمیش برای ایفای نقشش
نظريه قوي سياه، اشاره به اتفاقات بسيار نادر و مهم داره که بطور معمول کسي انتظار وقوع آن را ندارد
فیلم آرنوفسکی یک اتفاق غیر منتظره بود واقعا .وقتی دکمه play رو زدم انتظار نداشتم همچون فیلمی ببینم البته از یک سال پیش هرگونه خبر یا عکس یا ویدیویی از این فیلم رو ایگنور می کردم تا بتونم از بکریش حظ کافی رو ببرم . و شد .

و همیشه پای یک زن در میان است ! ناتالی پورتمن

جایزه سالانه asghar award 2010 رو توی بخش بهترین فیلم و بهترین کارگردانی (سینمای امریکا) می دم به آرنوفسکی . با اینکه شرمنده مارتی می شم ولی خب دیگه همینه که هست

هنوزم شب جمعه بهترین شبه واسه فیلم دیدن ^_^ و هنوزم بعد از دیدن یه فیلم خوب جو گیرانه اظهار نظر می کنم >.<


گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

Cold Souls 2009

خلاصه داستان :
یک بازیگر که هم در اجرای نقشش هم در زندگی احساس گیرافتادگی و درماندگی داره تصمیم می گیره به کلینیک بره و روحش رو از جسمش جدا بکنه ... این کار و می کنه ... مدتی بی روح زیست می کنه ... راضیش نمی کنه و بر می گرده و روح یکی دیگه ! رو اجاره می کنه ...



Sophie Barthes

فعلا یک کار بلند سینمایی داره . تحصیل کرده و دنیا دیده ست

یه مصاحبه از Sophie Barthes ... >> اینجا ...

عاشق Sophie شدم

کمدی های خوب, خلاقیت هایی توشون هست که وقت دیدن حسابی آدم رو کیفور می کنه

حالا که حرف کیف و کمدی شد چند وقت پیش فیلم آخر سم مندز رو دیدم




Away We Go
ایضا اونم مال 2009 بود و دوباره ایضا از این هم حسابی لذت بردم .ماجرای یه زوج درب و داغون که حالا 6 ماهه حامله ان ! و آینده تا حدی مبهم پیش رو ... سفر آغاز می کنن و ما رو می برن تا با هم سرک بکشیم به زندگانی خانواده های دیگه
فیلمایی که
فراز و فرود و پیچوندن و واز کردن خاصی نداره ... کارگردان زور نمی زنه که یه بلایی سر آدم دربیاره ... یه ساعت نیم میاد مثه بچه ی آدم می شینه یه پنجره جلوی آدم وا می کنه ... یه خورده زندگانی نشون می ده با چاشنی طنز و می ره پی کارش ... perfetto

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

جولین آسانژ و Punishment Park


جولین آسانژ رو دوست دارم و کلا .آدمهايي که ته دلشون يه ذره آنارشي هست و راديکال رفتاري و کرداري و پنداري رو اون زیر میرای داخلشون برای روز مبادا نگه می دارن.آدمايي که هنوز جواني کردن رو بلدن !!
پشت این همه مبارزه های شجاعانه و دلربای امریکا و دوستان در مقابل تروریسم و بنیادگرایی ... پشت اینهمه انتخابات های باشکوه مصر و همسایه ها ... چه خبره پشت پرده ... پشت پرده خیلی نا امید کننده و دل بهم زنه ... همونطور که حدس می زدیم ... منتها با سند و مدرک خب دوز حال بهم خوردنش بیشتره . خدایی آسانژ جون داشتیم پای ام تی وی و پی ام سی و هالیوود و بالیوود زندگیمون رو می کردیم اینکه فلانی توی گوش بهمانی چی گفته به چه درد ما می خوره ؟ حتی با این پیش فرض که ممکنه اون حرف در گوشی سرنوشت چند نسل رو تغییر بده
می گم هیچ بعید نیست دول غربی این جناب آسانژ رو هم به جرم تجاوز به عنف سنگسار بکنن . به جان خودم هیچ بعید نیست آخه وقتی پای اقدام علیه امنیت ملی وسط باشه سنگسار که هیچ ... اصلا شیشه نوشابه ... والا . آسمان هر کجا همین رنگ است
یکی از بهترین و بی نظیرترین فیلم هایی که این اواخر دیدم پانیشمنت پارک محصول سال 1971 بود با یک فرم بی نظیر (با توجه به بودجه ی کم) و محتوا و دیالوگهای فراموش نشدنی
یه فیلم معترض در مورد اعتراض
حتما ببینید . از ما گفتن بود .

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

The Walking Dead 2010



یک سریال جدید از یک مرد قدیمی !
پوستر سریال خیلی تماشاییه . قهرمان داستان به سبک کابوی های دم غروب دارد می رود به سمت مدرنیسم ! مدرنیسمی که رنگش رنگ مرگ و خاکستر است . رنگ دود . صدایش صدای بوق واگن متروست که از دور می اید و خبر می دهد که اهای وسایل و خودتان را سفت بچسبید که همین الان صدها انسان حمله ور می شوند تا زیر دست پا له و لورده تان کنند . بوی تعفن می دهد مثل بوی گند اتفاق چند روز پیش میدان کاج است که بنشینی ویک دل سیر تلف شدن یک آدم دیگر را ببینی . لذت دارد . نمی شود کتمان کرد. تا یادم نرفته چاقو کشی چند روز پیش ورزشگاه را هم بگویم جایی که مردم برای سرگرمی می روند و چه سرگرمی بهتر از تکه پاره کردن هم ؟
ما همه زامبی های اخر الزمانیم ؟! یا هنوز یک ذره انسانیت توی وجودمان مانده تا هفت تیر به دست بگیریم و توی خیابان برویم و مغز زامبی های دیگر را کف پیاده رو پخش و پلا کنیم ؟ چوب دو سر طلاست :دی
به نظر من حالا که ما اینهمه از وحشی گری لذت می بریم بهتر است یک سریال حسابی هم در همین مورد ببینیم
یک سریال جدید از یک مرد کچل قدیمی
فرانک دارابونت برای خیلی ها یادآور رستگاری ست ! یادآور اینکه امید چیز خوبیست و شاید خطرناک ترین چیزها

The Walking Dead

تا حالا دو اپیزودش پخش شده که من هم هر دو را دیدم و خب خیلی لذت بردم . ترکیب سکانسهای افراطی احساس برانگیز دارابونت با خشونت و وحشت چیز خوب و سرگرم کننده ای از آب درآمده


Back to Black

دوباره می خوام وبلاگ بنویسم ... نمی دونم چرا
به هر حال بعضی از نوشته های وبلاگ قبلی رو منتقل کردم اینجا . بلاگ اسپات محدودیتهایی داره ولی خب حداقل مثل یه میکروب با آدم رفتار نمی کنن که صبح پاشی ببینی وبلاگت نیست و نابود شده
یا الله

Be Kind Rewind 2008



مناسب ترین کلمه برای توصیف این فیلم شاید “نغز” باشد . نغز : خوب و نیکو . هر چیزی عجیب و بدیع که دیدنش خوش آید (لغت نامه دهخدا)

خلاصه داستان
فیلم در مورد دو دوست است ! یکی جری - جک بلک- و دیگری مایک -موس دف- که در یک کلوپ اجاره فیلم های وی اچ اس کار می کند . جری فکر می کند نیروگاه برق مجاور محل زندگی آنها به وسیله ی ماکرو ویو ! بر روی فکر اهالی کنترل دارد و اهالی را وادر به انجام کارهایی می کند مثل خریدن مثل پذیرفتن آنچه اف بی آی و دولت می خواهد (این یکی از خصوصیات فیلم های گوندری ست : یک کارکتر خیالپرداز . دوست داشتنی و عجیب که بین دنیای واقعی و راه حل های معقول به دنیای فانتزی و خیالی پناه می برد ) به همین دلیل جری تصمیم می گیرد با اقدامی خرابکارانه به نیروگاه صدمه بزند … اما در اثنای این اقدام خرابکارانه درون یک میدان مغناطیسی قوی گیر می افتد و مغزش مغناطیسی می شود … و در ادامه فیلم وقتی جری وارد کلوپ اجاره ی فیلم می شود تحت تاثیر میدان مغناطیسی مغزش همه ی نوارهای فیلم موجود در مغازه پاک می شوند و حالا جری و مایک مجبورند در مقابل تقاضای مشتری های مغازه شان فیلم های مشهوری مثل شیر شاه و پلیس آهنی و ... را با یک دوربین و در مدت بسیار کوتاهی بازسازی کنند

شاید سینمای داستانگو و با ساختار دراماتیک قوی امروز کمرنگ تر شده باشد و حتی سینما با بحران کمبود داستان خوب برای تعریف کردن مواجه باشد اما پیشرفت های تکنولوژی این فرصت را به فیلم سازها داده است که دیگر زیر فشار کمرشکن حمایت های مالی و سیاسی و … نروند و به معنای واقعی به سینمای مؤلف نزدیک شوند .

افزایش تعداد فیلمهای سینمایی مستقل . تجربی و خلاق شاید جذابیت و دستآورد ارزشمند امروز و آینده ی سینما باشد . سینمایی که کمتر وابسته به پول است سینمایی که کمتر وابسته به داستان گویی است و بیشتر متکی ست بر خلاقیت کارگردان و هنر بازیگران ( میشل گوندری یکی از سرآمد های همین کارگردانان خلاق ست که همیشه بازیگران خوبی را هم در فیلمهایش به کار گرفته و در این فیلم که شاید یک کمدی عاشقانه در مورد خود سینما باشد ! لذت سینمای تجربی را به ما نشان می دهد و اینکه چطور جری و مایک بی ادعا فیلمشان را می سازند و اینکه تا چه حد فیلمشان محبوب می شود

Klopka 2007



فیلم از سوی صربستان در اسکار ۲۰۰۸ شرکت داده شده بود
کارگردان فیلمش را با

Mladen

پدر خانواده آغاز می کند که دارد با حسرت شهر (کشورش !) را می نگرد

داستان فیلم در مورد یک خانواده معمولی سه نفره در صربستان ست که متوجه می شوند پسر کوچک خانواده دچار بیماری قلبی است و نیاز به درمان فوری دارد . و برای درمان پدر خانواده باید ۲۶۰۰۰ یورو فراهم کند تا بتواند فرزند کوچکش را در یک بیمارستان در آلمان عمل کند . روز به روز حال عمومی پسر بدتر می شود اما پدر خانواده با اینکه مهندس ساختمان و همسرش معلم قادر به مهیا کردن این مبلغ نیستند … در این اثنا ناشناسی با پدر خانواده تماس می گیرد و پیشنهاد می کند در ازای کشتن یک نفر حاضر است مبلغ ۳۰۰۰۰ یورو را در اختیار او قرار دهد

Klopka

یک فیلم نوآر مدرن است که چهره ی واقعی صربستان پسا میلوشویچ را نشان می دهد . جامعه ای که دیگر درگیر جنگ نیست و اکنون به مرحله ی گذاری رسیده که تحمل این فشار و وزن سنگین گذار بر دوش طبقه متوسط و تحصیلکرده است . طبقه ای که در یک شرایط خاص حتی توان مهیا کردن ۵۰۰۰ یورو را هم ندارد

Marija

در بخشی از فیلم اشاره می کند که کل زندگی انها ۵۰۰۰ یورو هم نمی ارزد یا در سکانس دیگری پزشک بیمارستان به پدر خانواده می گوید از رنوی قراضه قرمزآنها او هم یکی دارد اما سفیدش را

این جامعه پدر خانواده را در موقعیتی قرار می دهد که یا باید ذره ذره نابود شدن فرزندش را ببیند یا به جنایت تن در دهد

جذابیت فیلم تنها در ریز بینی و دغدغه های کارگردان در بیان واقعیتهای جامعه خلاصه نمی شود بلکه زیبایی های بصری و تکنیکال فیلم تماشاگر را تا انتها سر حال نگاه می دارد . شاید داستان فیلم کمی تکراری به نظر برسد اما نوع پرداخت فیلم طوری ست که هر تماشاگر سینما دوستی را راضی خواهد کرد


Paranormal Activity


این فیلم یه تجربه ماوراءالطبیعه است !


اونقدری فیلم ترسناک و دلهره آور ندیدم که بتونم توی ذهنم قیاسی انجام بدم و سبک سنگینی بکنم اما این فیلم با ساختار ساده اش این قابلیت رو داره که ببیننده رو شرافتمندانه ! بترسونه . شرافتمندانه از این جهت که از صحنه های چندش آور و زشت و شوک ناگهانی و … خبری نیست . از همون حرفهای تکراری که از بچگی در مورد روح ها و شیطان و … شنیدیم یا حتی تجربه کردیم , تشکیل شده . تکون خوردن اشیاء . باز و بسته شدن در و پنجره . همون تخته ی معروف که می شه باهاش با ارواح ارتباط بر قرار کرد و …

و خلاصه داستان

Micah

سعی می کنه با دوربینش وقایع ماوراءالطبیعه که برای دوست دخترش و خودش اتفاق می افته رو ضبط کنه . حتی وقتی هر دو به رخت خواب می رن دوربین تمام طول شب روشنه

---------

این ماکیومنتری - ترسناک ( ظاهرا مستند ولی در واقع داستانی) خیلی کمک کرده به ترسناک تر شدن فیلم

کلا یه دوربین وجود داره اونم دست یکی از شخصیت ها مدام تکون می خوره + روزمرگی + دوربین دست به دست می شه یا روی چهار پایه است + خاموش و روشن می شه و … در نتیجه اون حس لعنتیی رو که معمولا بیننده با فیلم های ترسناک باهاش مواجه یعنی : من الان دارم فیلم می بینم ! این یک فیلم است . رو تا حدی از بین می بره .

من نسخه ی ۲۰۰۹ و دی وی دی این فیلم رو دیدم و متوجه شدم که نسخه دو سال پیش پایان متفاوتی داره . خب طبق معمول همه چیز توی یو تیوب موجوده ! . حقیقتا ایده ای که اسپیلبرگ برای پایان فیلم داده (در نسخه ۲۰۰۹ ) کیفیت فیلم رو بسیار بالاتر برده شاید اگه نسخه اولیه رو می دیدم هیچوقت به کسی توصیه نمی کردم فیلم رو ببینه … البته الان هم خیلی توصیه نمی کنم ببینید : اگه وقت اضافی دارید + حال حوصله اضافی . خب ببینید


Synecdoche, New York


بعد از فیلمنامه های موفق و خاص اقتباس و جان مالکوییچ بودن ودرخشش ابدی یک ذهن پاک و .. اولین فیلم کافمن در نقش کارگردان … بی تعارف بگم ! اون روح و طراوت کارگردانی اسپایک جونز و گوندری رو نداره
همونقدر شخصیت کارگردان تئاتر در فیلم جاه طلبه … که چارلی کافمن … و جالب است که این جاه طلبی توسط خود کافمن هم نقد می شه
همسر کیدن بر روی نقاشی های بسیار کوچکی کار می کنه بر عکس کیدن که داره بر روی یک قطعه بزرگ ! نمایشی کار می کنه , و در نهایت کیدن می بینه هنرهمسرش اثر بخش تر و موفق تر بوده . فیلم پر از استعاره ست و مرتب خطوط واقعیت با خیال و نقش آفرینی در تئاتر جاهاشون عوض می شه و این فیلم رو خیلی جذاب و تماشایی کرده . نه اینکه بگم کل فیلم خیلی جذاب و تماشایی و با ریتمی تماشاگر پسند با شه , نه ! که طبیعی هم هست راه یابی به درونیات چارلی کافمن اون هم به روایتی تصویری از خودش نمی تونه کار ساده ای برای تماشاگر باشه , اما نوع تلفیق واقعیت , خیال , و نقش آفرینی در تئاتر جذابیت خاصی به فیلم بخشیده .
یک مصاحبه حیات نو با چارلی کافمن چاپ کرده … ( اینجا بخونید ) … خوندنش خالی از لطف نیست .
جالب بود که کافمن نوشته ناطوردشت رو ۲۰۰ بار مطالعه کرده … منم وقتی برای اولین بار ناطوردشت رو تمام کردم بی هیچ مکثی برگشتم به صفحه ی اول و از نو … ولی اصلا فکر نمی کردم کافمن این کتاب رو بگه … به هر حال گویا اگر سالینجر نمی بود و نمی نوشت و همون اندک ها هم چاپ نمی شد یسیاری از خلاقیت ها و آوانگارد گری های (عجب لغتی !!! ) معاصر در عرصه ی سینما و ادبیات و … هم اتفاق نمی افتاد
نکته ای که کافمن در اقتباس هم بهش اشاره کرده بود و اون بده بستان اثر هنری با خالق اون هست … اینجا هم کیدن تلاش می کنه روحش رو , فکرش رو برای تئاتری که می خواد اجرا کن خرج کنه اما تئاتر جسمش و موجودیت کیدن رو هم به درون خودش می کشه و می بلعه

House of Small Cubes

برنده جایزه اسکار بهترین انیمشین کوتاه


معمولا بین دیدن انیمیشن و فیلم . انتخاب احمقانه و دمدستی فیلم رو انجام می دم . به همین دلیل هم هست که از لذت بی حد و حساب دیدن انیمه خیلی بهره ای نبردم . انیمیشن . جایی که خیال و درونیات هنرمند جان دار تر و تماشایی تره .

خانه ای از مربع های کوچک . پیرمردی در مد آب گرفتار شده . که این شاید تشبیهی باشد بر گذر زمان ! و انباشت آنچه سپری شده که زندگی پیر مرد را احاطه کرده و دستش را از همه ی چیزهای خوب گذشته کوتاه . و این مد بی رحم هر روز هم ادامه دارد . پیرمرد تصمیم می گیرد خاطراتش را ورق بزند … لباس قواصی می پوشد برای رفتن به عمق آب

La Radiolina رادیوی کوچک


این رادیوی کوچک جادویی (نام این آلبوم ) پره از نواها و ریتم های مختلف و گرم و درخشان از زبان ها (انگلیسی . ایتالیایی . فرانسوی پرتغالی ) و گونه های مختلف موسیقی . این آلبوم در سال ۲۰۰۷ ارایه شد و چهارمین آلبوم استودیویی
Manu Chao
هست

Politik Kills
آهنگی ست در نکوهش سیاست . سیاست ! که امروز ( و همیشه ) بلای جان انسانها بوده

politik kills politik kills politik kills
politik kills politik kills politik kills
politik kills politik kills politik kills
politik need votes
politik needs your mind
politik needs human beings
politik need lies

politik use drugs
politik use bombs
politik need torpedoes
politik needs blood
thats what my friend is an evidence politik is violence
what my friend is a evidence politik is violence

Rainin In Paradize
در این آهنگ هم از جذابیت های دنیای امروز کمی گفته می شه … به بهشت خوش آمدید … ! در در کونگو در فلسطین در گینه بی ساو در بغداد در فلوجه … دنیای داره بدجوری بهم می ریزه … کشت و کشتار و مصیبت و بی رحمی … به بهشت خوش آمدید
این نگاه انتقادی و هوشیارانه در کل آلبوم موج می زنه در آهنگ های
Y Ahora Que? و Mundoreves
حالا چی ؟ روز به روز دنیا داره زشت تر و عوضی تر می شه ! هر روز مبارزه برای اینکه سقوط نکنیم .. هر روز اشک … هر روز گم شدن در دنیای در حال واژگونی ...
در چند اهنگ به نوعی از ریتم های گیتار , شبیه صدای آژیر آمبولانس استفاده شده که یک فضای اورژانسی رو ایجاد می کنه و تاکیدی ست بر همین موضوعاتی که گروه داره در موردشون صحبت می کنه .
این آلبوم فوتبال رو هم بی نصیب نذاشه و با آهنگ
La Vida Tombola
اگر من مارادونا بودم ! به فیفا و شرطبندی در فوتبال هم تاخته .
این آلبوم یکی از جذاب ترین آلبوم هایی هست که اخیرا شنیدم هم به خاطر موضوعات و لحن اعتراضی و بین المللى ش … و هم تنوع و رنگارنگی موسیقی و و تاثیر پذیریش از راک . پانک . موسیقی لاتین . پاپ افریقایی و غیره

once


انگاری همه ی داستانهای شنیدنی و دیدنی دنیا با یه مرد تنها شروع می شه

با یه قلب شکسته

و … شایدم یک ساز

عشق چیزیه که جواد و کهنه نمی شه

حتی اونایی هم که این روزا فکر می کنن عشق بی مصرف شده حسرت یه خورده اش رو دارن


گیتار + دل شکسته + یه مرد تنها + یه رفاقت تازه

وقتی همچین فیلمی محیا می کنید برای دیدن

خیالتون راحته خبری از سکانسهای پر زرق و برق و طراحی صحنه ی آنچنانی

و بازیگرای خوش بر و رو و بودجه های میلیونی خبری نیست .

هر چی هست و گوشت و پوست و صدا و نور

و عشق و آدمیزاد

زیبایی که برای فیلم کردنش فقط و فقط مواد اولیه انسانه

نمی تونم بگم از تکنیک توی سینما خوشم نمیاد . تکنیک در فیلم برداری + کارگردانی + طراحی صحنه و …

ولی همونطور که عاشق جیپسی کینگزم به این نتیجه می رسم که

م ن آدمیم که برای احساس و تراوشات جان آدمیزاد ها بیشتر ارزش قایلم پس

به این فیلم هم ۸/۱۰ می دم (یعنی رفتم و توی imdb و ۸ رو ثبت کردم.)

این فیلم مثل یه نوار ویدیویی می مونه که با این دوربینای هندی کم گرفته شده

و حالا قهرمان داستان هوس کرده بعد از چندین سال خاطراتش رو مرور کنه

و شما هم همراه اون می شینید برای دیدن خاطراتش

لعنتی ! خیلی واقعیه

جان کارنی و قهرمان داستان ! هم با هم سنخیت خوبی دارن

قهرمان داستان سعی می کنه یه موزیسین بشه و جان کارنی یه فیلم ساز ! شاید در نهایت هیچ کدام هم یه ستاره بزرگ در تاریخ هنر نشوند (که نمی شوند!) اما به خاطر همین قدمی که به جلو برداشتند , میلیون ها انسان ! خاطرات اونها رو در حافظه شان نگه خواهند داشت.

توصیه :

۱. آهنگ Falling Slowly در این فیلم امسال (یعنی ۲۰۰۸) اسکار بهترین آهنگ اریژینال را برد … پیدا کنید و بگوشیدش

۲/ نقد خوب حسین معززی نیا رو بخونید

Mona Lisa Smile

چیزی که باعث شد فیلم Mona Lisa Smile 2003 رو گیر بیارم و ببینم مقاله و نقد خوب خانوم چیستا یثربی بود - اینجا اون نقد را بخوانید .

جولیا رابرت رو به عنوان ستاره بذاریم کنار تازه می رسیم به تعداد زیادی ستاره ی نو ظهور هالیوود - اون موقع همه در اوایل جوانی بودن- . از Kirsten Dunst و Julia Stiles تا Maggie Gyllenhaal که همه درخشان و به یاد ماندنی اند.

از فیلم خوشم اومد به خاطر پیام مهمی که داشت : ما انسانیم قبل از اینکه زن باشیم یا مرد و آزادیم برای رسیدن به خوشبختی .کلا دنیای مدرن دنیایی هست که عاشق سیستم هست و برای اعضای خودش نقش ها و مسولیت هایی رو تعریف می کنه و انتظار داره برای رسیدن به دنیایی بهتر همه اون نقش ها رو بپذیرن .

و توی این فیلم هم دنیای که داره به سمت مدرن شدن می ره از زن ها می خواد که همسران خوب و خانه داری باشن و بچه های خوبی تربیت کنن . و انسان محکومه به ایفای نقشی که جامعه تعیین کرده .

گریزی می زنم به فیلم تماشایی و محبوب خودم Gattaca 1997 که در دنیای فوق مدرنی که فیلم تعریف می کنه بر اساس آزمایشات ژنتیکی مشخص می شه هر فردی که متولد می شه برای چه کارهایی استعداد داره و برای چه کارهایی استعداد نداره و سیستم از همه می خواد که تنها در جهت پرورش استعدادهاشون برن و دیگه آرزو و … معنایی نداره. و در این فیلم جوانی آرزویی داره (بدون اینکه استعدادش رو داشته باشه) و برای رسیدن به اون آرزو با تمام سیستم به مبارزه پنهان دست می زنه و …

بالاخره چی ؟ ما باید آدمی باشیم که خانواده ما انتظار داره . جامعه انتظار داره ؟ عرف حاکم انتظار داره ؟ یا باید اونچیزی باشیم که همیشه دوستداشتیم بشیم و راهی رو بریم که همیشه دوست داشتیم بریم ؟