۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

Synecdoche, New York


بعد از فیلمنامه های موفق و خاص اقتباس و جان مالکوییچ بودن ودرخشش ابدی یک ذهن پاک و .. اولین فیلم کافمن در نقش کارگردان … بی تعارف بگم ! اون روح و طراوت کارگردانی اسپایک جونز و گوندری رو نداره
همونقدر شخصیت کارگردان تئاتر در فیلم جاه طلبه … که چارلی کافمن … و جالب است که این جاه طلبی توسط خود کافمن هم نقد می شه
همسر کیدن بر روی نقاشی های بسیار کوچکی کار می کنه بر عکس کیدن که داره بر روی یک قطعه بزرگ ! نمایشی کار می کنه , و در نهایت کیدن می بینه هنرهمسرش اثر بخش تر و موفق تر بوده . فیلم پر از استعاره ست و مرتب خطوط واقعیت با خیال و نقش آفرینی در تئاتر جاهاشون عوض می شه و این فیلم رو خیلی جذاب و تماشایی کرده . نه اینکه بگم کل فیلم خیلی جذاب و تماشایی و با ریتمی تماشاگر پسند با شه , نه ! که طبیعی هم هست راه یابی به درونیات چارلی کافمن اون هم به روایتی تصویری از خودش نمی تونه کار ساده ای برای تماشاگر باشه , اما نوع تلفیق واقعیت , خیال , و نقش آفرینی در تئاتر جذابیت خاصی به فیلم بخشیده .
یک مصاحبه حیات نو با چارلی کافمن چاپ کرده … ( اینجا بخونید ) … خوندنش خالی از لطف نیست .
جالب بود که کافمن نوشته ناطوردشت رو ۲۰۰ بار مطالعه کرده … منم وقتی برای اولین بار ناطوردشت رو تمام کردم بی هیچ مکثی برگشتم به صفحه ی اول و از نو … ولی اصلا فکر نمی کردم کافمن این کتاب رو بگه … به هر حال گویا اگر سالینجر نمی بود و نمی نوشت و همون اندک ها هم چاپ نمی شد یسیاری از خلاقیت ها و آوانگارد گری های (عجب لغتی !!! ) معاصر در عرصه ی سینما و ادبیات و … هم اتفاق نمی افتاد
نکته ای که کافمن در اقتباس هم بهش اشاره کرده بود و اون بده بستان اثر هنری با خالق اون هست … اینجا هم کیدن تلاش می کنه روحش رو , فکرش رو برای تئاتری که می خواد اجرا کن خرج کنه اما تئاتر جسمش و موجودیت کیدن رو هم به درون خودش می کشه و می بلعه