Midnight in Paris عالی بود . مفرح و با نمک .
The Skin I Live In خوب بود . می شه گفت امریکایی ترین فیلم آلمادوار . معماری فوق العاده فیلم و داستان آدم رو حسابی سر ذوق میاره اما از فیلم های آلمادوار همیشه شاعرانگی و زیبایی بی حساب و کتاب تصاویر فیلم هاش بحران های جنسی شخصیت ها و ملودرامیتش به خاطر من مونده . کمتر کسی می تونست از ساخت این فیلم جان سالم به در ببره به خاطر ساختار خاص و زمانبندی ویژه داستان و محتوای فلسفی و اتمسفر دلهره و عشق و تنفر و کلا خیلی چیز میز توشه و ملغمه ای ست برای خودش . یه جورایی مثه تاس کباب خودمونه . معمولا کسی تاس کباب غذای مورد علاقه اش نمی شه !
ترجیح من این بود که کس دیگه ای این داستان رو فیلم بکنه . با یه تم بسیار سیاهتر و مدرن . حسابی دلهره آور و انزجار برانگیز کمتر تجاری و خلاصه یه کالت مدرن با یه شخصیت محوری دانشمند دیوانه ی به یاد ماندنی .
اسپویل . نخونید اگه وسواسی هستید !
خلاصه ی این فیلم در یک سطر می شه : کسی که در حد اعلی ازش متنفرید . می دزدینش و قیافه اش رو تغییر می دید و شبیه کسی می شه که در آتش نفرت شما سوخته و از بین رفته اما دوباره زنده اش می کنید و از نو عاشقش می شید
چقدر این شیدا کننده است و چقدر فیلم آلمادوار خوبه اما حسرت اینکه پتانسیل مرضی ! که توی این داستان هست اگه دست یه فیلم سار مریض تر می افتاد و الخ
چند شب پیش اجرای آدل در Royal Albert Hall رو می دیدم . چه حال و هوایی داشت یادی هم از آمی واینهاوس کرد . آدل از اون خواننده هاست که آدم بیست سال دیگه به بچه اش می گه این خواننده ی زمان جوانی ما بود . یادش به خیر

با این وجود دلم می خواست BRIT Awards برای Best Female Solo Artist برسه به Florence and the Machine ولی لامصب آدل اونقدر خوب و موفقه هیش کاریش نمی شه کرد نوش جونش
فصل شش دکستر واقعا افتضاح بود و دیدنش کاملا وقت هدر دادن
امیدوارم سال جدید هم بتونم فیلم های خوبی ببینم و موسیقی خوب و ...
الهی شکر
The Skin I Live In خوب بود . می شه گفت امریکایی ترین فیلم آلمادوار . معماری فوق العاده فیلم و داستان آدم رو حسابی سر ذوق میاره اما از فیلم های آلمادوار همیشه شاعرانگی و زیبایی بی حساب و کتاب تصاویر فیلم هاش بحران های جنسی شخصیت ها و ملودرامیتش به خاطر من مونده . کمتر کسی می تونست از ساخت این فیلم جان سالم به در ببره به خاطر ساختار خاص و زمانبندی ویژه داستان و محتوای فلسفی و اتمسفر دلهره و عشق و تنفر و کلا خیلی چیز میز توشه و ملغمه ای ست برای خودش . یه جورایی مثه تاس کباب خودمونه . معمولا کسی تاس کباب غذای مورد علاقه اش نمی شه !
ترجیح من این بود که کس دیگه ای این داستان رو فیلم بکنه . با یه تم بسیار سیاهتر و مدرن . حسابی دلهره آور و انزجار برانگیز کمتر تجاری و خلاصه یه کالت مدرن با یه شخصیت محوری دانشمند دیوانه ی به یاد ماندنی .
اسپویل . نخونید اگه وسواسی هستید !
خلاصه ی این فیلم در یک سطر می شه : کسی که در حد اعلی ازش متنفرید . می دزدینش و قیافه اش رو تغییر می دید و شبیه کسی می شه که در آتش نفرت شما سوخته و از بین رفته اما دوباره زنده اش می کنید و از نو عاشقش می شید
چقدر این شیدا کننده است و چقدر فیلم آلمادوار خوبه اما حسرت اینکه پتانسیل مرضی ! که توی این داستان هست اگه دست یه فیلم سار مریض تر می افتاد و الخ
چند شب پیش اجرای آدل در Royal Albert Hall رو می دیدم . چه حال و هوایی داشت یادی هم از آمی واینهاوس کرد . آدل از اون خواننده هاست که آدم بیست سال دیگه به بچه اش می گه این خواننده ی زمان جوانی ما بود . یادش به خیر

با این وجود دلم می خواست BRIT Awards برای Best Female Solo Artist برسه به Florence and the Machine ولی لامصب آدل اونقدر خوب و موفقه هیش کاریش نمی شه کرد نوش جونش
فصل شش دکستر واقعا افتضاح بود و دیدنش کاملا وقت هدر دادن
امیدوارم سال جدید هم بتونم فیلم های خوبی ببینم و موسیقی خوب و ...
الهی شکر